مفهوم ارزیابی فرآیندی
در اقتصاد جهانی بههمپیوستهی کنونی، فشار رقابت در بسیاری بازارها، شرکتها را هرچه بیشتر به سمت افزایش بهرهوری میراند. بزرگتر شدن شرکتها یکی از طبیعیترین رویکردهای افزایش بهرهوری است. گرچه بزرگتر شدن شرکتها خود در پی نیاز به افزایش بهرهوری انجام میشود؛ اما شرکتهای بزرگ بهآسانی میتوانند بسیار نابهرهورتر از شرکتهای کوچک شوند. با توجه به حجم عظیم سرمایههای اولیه و در گردش این شرکتها، اثر مطلق این کاهش بهرهوری، چه به لحاظ مالی و چه به لحاظ غیرمالی بسیار زیاد خواهد بود.
در پارادایم (الگوواره) جاری شرکتداری، شرکتها چارهای جز رشد ندارند؛ در غیر این صورت زود یا دیر نابود خواهند شد. افزون بر جنبههای مالی، پیامدهای بالقوهی بومی، کشوری و بینالمللی زیستمحیطی، اجتماعی و سیاسی فعالیت شرکتهای متوسط و بزرگ میتوان بسیار بزرگ باشد. دستیابی شرکتهای متوسط و بزرگ به بهرهوری مناسب، علاوه بر داشتن طرحهای توسعهای و کارآفرینانهی خوب، نیاز به کنترل دقیق عملیات مختلف این شرکتها نیز دارد. زیرا، در غیر این صورت زیان احتمالی میتواند بسیار بزرگتر از سود احتمالی شود. آنچه این کار را انجام میدهد، فرآیندهای سازمان است.
فلسفهی تشکیل یک سازمان انجامدادن کاری است که یک نفر به تنهایی نمیتواند انجام دهد. هنگامیکه بیش از یک فرد، در اجرای کار و فرآیندی دخیل باشند، بهطور طبیعی هر یک وظیفهی مربوط به خود به یک روش انجام میدهد و چهبسا میکوشد که وظیفهی خود را به بهترین نحو و کاراترین روش انجام شود. اما این روش انجام کار ممکن است سبب شود که فرد دیگر درگیر در فرآیند، نتواند کار خود را به بهترین نحو انجام دهد. لازم به تأکید است که چون هدف، انجام کار به روش یکسان و مستقل از سلایق فردی است و این مهم جز از طریق مستند و مکتوب کردن ممکن نمیشود، در فضای ادبیات سازمانی، فرآیندهایی که مستند نباشند را نمیتوان به رسمیت شناخت.
همچنین این ابهام وجود دارد که بهترین نحو انجام کار و تفسیر کارایی چیست؟ اگر «کارایی» را صرفکردن کمترین هزینه برای بهدستآوردن بیشترین فایده بدانیم، حداقل دو ابهام پیش میآید: صرفکردن کمترین هزینه در افق دید کوتاهمدت یا بلندمدت؟ و اینکه بیشترین فایده، همیشه مالی نیست و یا اینکه اکثراً به دشواری میتوان آن را کمّی کرد. نکتهی ظریفتر این است که چگونه بدانیم کاری را که بهترین نحو انجام میدهیم، بهترین کار ممکن است و به بهترین نتیجه منجر میشود؟ پاسخ این پرسشها همه در «فرآیند»های سازمان نهفته است؛ این فرآیندهای سازمان هستند که رویهی انجام کارها را یکسان میکنند. این فرآیندها هستند که با کاهش دوبارهکاریها و موازیکاری هزینههای سازمان را میکاهند.
از اینها مهمتر، این فرآیندها هستند که اجازه میدهند که رفتار سازمان را بتوان پیشبینی کرد. پیشبینیپذیری نیز سنگبنای هدفگذاری است و هدفگذاری نیز اساسیترین گام در دستیابی به اهداف است. نقل مشهوری وجود دارد که آنچه را نمیتواند سنجید، نمیتواند مدیریت کرد و سنجش اولین و اساسیترین گام در بهبود هر مفهومی است.
وقتی یک سازمان یک هدف راهبردی تعیین میکند، باید فرآیندهای خود را در جهت رسیدن به آن اهداف توسعه دهد. در این صورت، دوری، نزدیکی یا دستیابی به اهداف را میتواند سنجید. در واقع فرآیندها خود مسیر رسیدن به اهداف هستند و این به اصطلاح «اثربخشی» نامیده میشود.
فرآیندها افزون بر این مزایا، (در کنار ساختار) خود جزو داراییهای نامشهود سازمانها شناخته میشود. زیرا میتوان آنها را نوعی دانش سازمانی نیز دانست. زیرا بدون مستندسازی و بلوغ فرآیندها، هر فرد جدید مسئول آن کار را به روشی متفاوتی انجام میدهد. از سوی دیگر برای تعریف خود اهداف سازمانی هم فرآیندهایی میتواند وجود داشته باشد. این فرآیندها، که برجستهترین آنها فرآیند برنامهریزی و مدیریت راهبردی است، خود میتوانند ضامن اثربخشی دیگر فرآیندهای سازمان باشند. این فرآیندها در واقع فرآیندهای توسعهای هستند (در برابر فرآیندهای کنترلی). بهبیاندیگر، این فرآیندها هستند که سبب کارایی (کاهش هزینهها) و اثربخشی (افزایش فایدهها) هستند (بهرهوری یعنی انجام کارای یک کار اثربخش). هرچه توانمندی، بلوغ و رسمیشدن فرآیندها در یک سازمان بیشتر باشد، احتمال موفقیت آن در دستیابی به اهداف مختلف و قابلیت اطمینان عملیات مختلف آن در بازههای زمانی مختلف بیشتر میشود.
امروزه شرکتهای استارپآپ از تمهای اصلی گفتوگوهای نوآوران و کارآفرینان هستند. آیندهی این شرکتها نیز یا بزرگشدن است یا اکتساب و خریدهشدن از سوی شرکتهای بزرگ؛ و در هر دوی این سناریوها، این فرآیندها هستند که نخ نامرئی بین فعالیتهای مختلف شرکت و ارزشزای پنهان هستند.
این مجموعه ارزیابیها برای مدیران شرکتها این امکان را نیز فراهم میکند، که فعالیتهایی که در اجرای یک فرآیند فعلاً انجام نمیدهند، اما اجرای آن میتواند مشکلی کوتاهمدت یا بلندمدت را حل کند یا از ریسکهای مختلف آن کار بکاهد، مطلع شوند.
ارزیابی فرآیندهای توسعه و مدیریت محصولات و خدمات
ارزیابیهای انجامشده از سوی شرکت تِکچی در بیش از ۳۰۰ شرکت ایرانی نشان میدهد که پژوهشگران و مهندسان شرکتهای ایرانی ایدههای نو را عموماً به خوبی به محصولات جدید تبدیل میکنند، اما چون در همین نخستین گامهای زنجیره ارزش به نیازمندیهای مصرفکنندگان توجه مناسبی نمیشود، محصولات در بخش تجاریسازی دچار مشکل میشوند. برای نمونه، درحالیکه میانگین امتیاز فعالیتهای اکتشافی درباره فناوریهای جدید بیش از ۵۰ درصد است، اما فعالیتهای مربوط به شناسایی نیازها و خواستههای مشتریان و ارزشیابی بازار امتیاز حدود ۳۰ درصد را کسب کردهاند. (دلایل شکست شرکتها در ایران، ۱۳۹۶، شرکت تِکچی).
ارزیابی فرآیندهای توسعه و مدیریت محصول، به شرکت شما کمک میکند که در ساختن محصولات جدید، علاوه بر دیدگاه مهندسی و فنی، از آغاز به جنبهها و بینشهای بازاریابانهی آن نیز توجه کنید. همچنین دیگر محدودیتهای عملی تولید آن محصول را نیز در نظر بگیرد. چنین رویکردهای سبب میشود که احتمال موفقیت محصول از لحاظ مالی بیشتر شود.
در خودارزیابی فرآیندهای توسعهی و مدیریت محصول، فرآیندهای شناسایی نیازهای مشتریان، بهعنوان پایهی کسب درآمد شرکت، بررسی میشوند. از سوی دیگر نیز، سازوکارهای پاسخدهی به این نیازهای شناساییشده بررسی میشوند. با این هدف که با پایش پیوستهی نیازهای مشتریان از یک سمت، پایش پیوسته فناوریها و روشهای ارضای این نیازها، بتوان ریسک شکست محصول در فاز تجاریسازی را کاهش داد. در واقع علت بسیاری از شکستهای محصولات در فاز فروش از این مرحله ریشه میگیرد. در این خودارزیابی همچنین نظاممند بودن فرآیند توسعهی یک محصول جدید از ایده تا نمونهسازی آزمایشگاهی و صنعتی بررسی میشود؛ از جمله هدفگذاریهای هزینهای، زمانی، کیفینی و مطالعات بازار مرتبط با آن نیاز. همچنین سازوکار بهبود محصولات فعلی و از ردهخارجکردن احتمالی آنها نیز ارزیابی میشود. توجه به الزامات مختلف توسعه و ساختن آن محصول، از جمله قوانین و مقررات، استانداردها، کپیرایت و غیره نیز در این دسته فرآیند ارزیابی میشوند.